در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم
نرو.....
نگذار دوباره تنها شوم....
نرو.....
پنجره ها رو وا کنین که عشقم از سفر میاد
برای غربت شبم مژده ای از سحر میاد
صدای پاشو می شنوم تو کوچه ها قدم زنون
پر می کشه دلم براش به سوی ماه تو آسمون
آهای آهای ستاره ها فانوس راه اون بشین
بگین بیاد از این سفر تو این شب ستاره چین
پنجره ها رو وا کنین گل بریزین سبد سبد
میاد که پیشم بمونه گفته نمی ره تا ابد
ستاره ها بهش بگین جدایی و سفر بسه
بگین به این شکسته دل یه عمره دلواپسه
کی میتونه جای تو را تو ی قلب من بگیره
این بدان عاشق تو داره برای تو میمیره
من محا ل ز تو سیر بشوم
تو اوج بی کسی ها دلولپاپسیم
یاور من هستی
من من
کی میتونه جای تو را تو ی قلب من بگیره
خیلی دلم به عشق تو اسیره
چرا جواب این را نمی دهی
از طرف بیژن به عزیز دوست داشتنیم
نمی دانم می داند بدون او بی قرارم ، هیچم ...
نمی دانم می داند در انتظار فردای با او بودنم ...
نمی دانم چگونه سر کنم لحظات بی او بودن را ...
نمی دانم می داند که هیچگاه عشق واقعی نمی میرد ...
نمی دانم می داند دوست ندارم در رویای کسی دیگر باشد ..
خدایا
من در کلبه فقیرانه چیزی دارم که
تو در عرش کبر یایی خود نداری
من چون تویی دارم
وتو چون خودی نداری
سفر کردم از یادم بری دیدم نمی شه
اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمی شه
غم دور از تو بودن ،به بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق ، سفر عاشقترم کرد
کاش می شد اشک را تهدید کرد
لذت یک بوسه را تمدید کرد
کا ش می شد در می ان لحظه ها
لحظه دیدار را نزدیک کرد
مرا گر مست می خواهی
نگاهت را مگیر از من
تو مثل من زمستون نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری
هیچ فکر نمی کردم.
به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم.
دیگر کسی بسراغم نخواهد آمد.
قلبم شتابان میزند.
شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام.
و من تنها خود را در آغوش میکنم.
تنها ماندم.......................................................................
اگر من توانستم مجازات کنم.
از تو میخواستم.
به اندازه ای که تو را دوست دارم.
مرا دوست داشته باشی.
یک شب آتش در نیستانی فتاد.
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد.
تو که تا بی نهایت از من گریزانی من تو را تا بی نهایت دوست می دارم
من عشق را با تمامه وجودم احساس کردم چه لحظه زیبایی بود مثل نزدیک
شدن به آتش، آتشی گرما بخش ولی مثل پروانه بالهایم سوخت حالا تنها بدون اینکه بتونم
پرواز کنم نشستم بر زمین بیا منو بلند کن صدام کن تا دوباره بالهام برویند و بسوی
تو عزیز مهربانم پرواز کنم
بیژن